بسمه تعالی

السلام علیک یااباصالح المهدی

عجل الله تعالی فرجک الشریف

 

عالم عامل، مجمع البحرین علم و تقوی آخوند ملا فتحعلی – اید الله تعالی – نقل فرمود از یکی از ثقات ارحام خود که گفت:
در یکی از سالهای گرانی مرا قطعه زمینی بود که در آن جو زرع کرده بودم. اتفاقا پیش از سایر مزارع خرم شد و خوشه بست و به خوردن رسید. مردم از هر طبقه در سختی و گرسنگی بودند. دلم سوخت. دست از نفع آن برداشتم. پس به مسجد در آمدم و فریاد کردم که جو آن زمین را واگذاشتم به شرط آن که غیر فقیر از آن نبرد و فقیر هم زیاده از قوت روز خود و عیالش از آن نگیرد تا سایر زراعت ها به دست آید.
پس فقرا رو به آن جا آوردند و از سختی و شدت درآمدند و از آن هر روزه بردند و خوردند. مرا خبری از آن نبود چون چشم از آن پوشیده بودم و امیدی از آن زرع نداشتم. تا آن گاه که همه زرع رسید و مردم در رفاهیت افتادند، و از آن زمین دیگر امیدی نماند و از جمع آوری سایر زراعت های خود فارغ شدم. گفتم به مباشرین جمع آوری مزارع که به سمت آن قطعه روند و درو کنند؛ شاید از کاه آن چیزی عاید شود و در میان خوشه ها چیزی مانده باشد.
پس رفتند و درو کردند. پس از کوبیدن و پاک کردن آن چه به دست آمد از جو، چند برابر سایر زمین ها بود! علاوه بر آن که بردن فقرا تأثیری در آن نکرد، بر آن چه متعارف بود افزود. و به حسب عادت مُحال بود که یک خوشه در آن مانده باشد.
و عجب آن که چون پاییز شد، حسب مرسوم که هر زمین زراعت شده باید یکسال از او دست برداشت و زراعت نکرد آن قطعه معهوده را به حال خود گذاشتیم. نه شخمی کرده، و نه تخم در آن افشانده بودم. تا آن که اول بهار شد و برف ها را به اعانت خاکستر از روی زراعت ها برداشتند. دیدیم که آن قطعه بی شخم و تخم سبز و خرم و از همه زراعت ها بیشتر و قویتر است. چنان متحیر شدیم که احتمال اشتباه در مکان آن دادیم. چون زراعت ها رسید حاصل آن چند برابر سایر زرعت ها بود. «والله یضاعف لمن یشاء».
و نیز نقل فرمود از آن مرحوم که او را بستان انگوری بود در کنار شارع عام. چون خوشه مو در اول مرتبه خوردن رسید، امر نمود به نگهبان باغ که از یک کرت آن که متصل است به شارع دست بردارند و به مترددین واگذارند که هر کس از هرجا به آن جا عبور کند بر او مباح باشد و حاجت خود را از او بردارد، و جز دادن آب کاری به آن کرت نداشته باشند. چنین کردند و از آن وقت چیدن تمام انگور هر عابری از ان خورد و برد و کسی به آن کاری نداشت.
چون در آخر پاییز بنای چیدن شد و از همه کرت های باغ فارغ شدند، به احتمال آن که در میان مو شاید چیزی از نظر عابرین پوشیده و در میان برگ ها خوشه مخفی شده باشد، به آن کرت رفتند. چون محصول آن را آوردند، چندین برابر سایر کرت ها انگور داشت و خوردن آن همه مترددین علاوه بر نکاهیدن چیزی از آن بر آن افزود.

 

داستانهای شگفت انگیز از صدقه و فواید آن

نویسنده : معصومه بیگم آزرمی

بازدیدها: 95

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

چهار × 5 =