بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یااباصالح المهدی
عجل الله تعالی فرجک الشریف

سلطان محمود غزنوی یک مرکز شبانه روزی برای پذیرائی بی پناهان و دردمندگان و مستمندان و غربا در نظر گرفته بود این پایگاه شبانه روزی هواره آمادگی پذیرایی از اقشار و آحاد تهی دستان و هر کسی که در زندگیش به نحوی درمانده بود داشت. اتفاقا یکی از کسانی که در سفر درمانده بود، آن را راهنمایی کردند که شما هم می توانید به دربار و مقر سلطان محمود غزنوی رفته از پذیرایی او بهره مند گردید. مرد غریب و درمانده هم به مانند دیگر کسان به مرکز خیرات سلطان محمود مراجعه کرد. دید آری واقعا پذیرایی آنان قابل تقدیر است. به هر کسی که از او پذیرائی می شود یک ظرف طلایی داده می گردد که پر از غذای مطبوع و لذیذ و درون آن غذا هم پر از سکه های قیمتی است که به رایگان در اختیار آن ها قرار می دهند آن مرد غریب هم به مانند دیگر غربا شرکت نمود و آن ظرف گرانبها را با غذای درونش گرفت و با خود آورد.
آن وقت در فکر فرو رفت که آیا این همه ظروفات طلائی و سکه های داخل طعامش از کجا تأمین می گردد؟! آیا برای من حلال است یا این که حرام، در این جا مشکوک گردید و از آن ظرف غذا استفاده نکرد. و آمد در تپه ای که حوالی سلطان محمود غزنوی بود محل اقامت خود را قرار داد آن گاه نیمه شب شد آرامش همه جا را فرا گرفت و سر و صداها به طور کلی خاموش، و صدای هیچ کسی و احدی نمی آمد همان طوری که در آب جاری بلند و مشرف قرار داشت، دید جناب سلطان محمود غزنوی در این دل شب ظلمانی و تاریک با لباس عبادت و مبدل به بالای بام کاخش سرگرم استغاثه با خدای خودش می باشد. چنین می گوید: خدایا تو بده که منهم بدهم به مردم کشورم، خدایا تو بده که منهم بدهم به مردم کشورم این جمله را چند بار تکرار می کرد و تکیه کلامش و وردش هم شده بود.
مرد غریب که این صحنه را با دقت مشاهده کرد سخت تحت تأثیر قرار گرفت و از گرفتن آن ظرف طلا و طعامش پشیمان گردید. لذا تصمیم قاطع گرفت که فردا صبح آن ظرف غذا را بیاورد و تحویل سلطان محمود غزنوی بدهد بدون این که یک ذره دست به آن ظرف غذا گذاشته باشد آن را صحیح و سالم آورد به نزد مأموران و تسلیم و تحویلشان داد ولی مأموران کاخ از برگردانیدن ظرف طلا توسط این مرد غریب به شگفت درآمدند
مسئول پذیرایی کاخ سریعا این حرکت زشت و گستاخانه و بی توجهی نسبت به هدایا سلطنتی به عرض سلطان محمود غزنوی گزارش دادند.
سلطان دستور جلب و احضار این مرد غریب را صادر کرد فورا او را آوردند به خدمت سلطان و به او گفتند چرا جایزه شخص اول مملکت را رد کردید و نپذیرفتید؟ علتش چه بوده است. مردم افتخار می کنند که از سلطانشان، هدیه ای دریافت نمایند شما آن را پس از می دهید؟ باید توضیح کافی و وافی بیان نمائید.
مرد غریب داستان قبول نکردن خود را از اول تا آخر گفت و شرح لازم را ابراز داشت و به سلطان محمود غزنوی گفت: من هم می روم همان جایی که تو می روی و استغاثه می نمایی چرا بیایم به تو رجوع کنم مستقیم می روم از ذات لایتناهی و بی کران خودش دریافت می نمایم.
سلطان محمود دیگر جوابی نداد و او را تشویق نمود و گفت: ای کاش! تمام مردم ما هم همین طرز تفکر را دنبال می کردند تا این که با عنایت و توجه او مملکت اداره و شکوفا می شد. از قدیم و ندیم هم گفته اند همواره آب را از سرچشمه بردارید نه از جوی و جدولی که آلوده می باشد.

داستانهای شگفت انگیز از صدقه و فواید آن

نویسنده : معصومه بیگم آزرمی

بازدیدها: 99

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

12 − 9 =