بسمه تعالی

السلام علیک یا اباصالح المهدی
عجل الله تعالی فرجک الشریف


روزی مرحوم آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی در کربلا از خانه به عزم حرم بیرون آمد و در آن روزها خیال سفری داشت، در بین راه شخصی (بدو) برخورد و سؤالی کرد. پس وجه قلیلی که همراه داشت و غیره از او همراه و در منزل چیزی نداشت به او داد.
و پس از زیارت از حرم بیرون آمد و در صحن در ایوان حجره قبلی متصل به سمت غربی نشست. پس سیدی از کفشداری بیرون آمد و میل به سمت ایشان کرد. و چون نزدیک شد، بعد از سلام بدون سؤال و جواب و شناختن سابق چیزی (که) در مشت خود داشت، در دست ایشان گذاشت و رفت. دیگر او را ندید و پیش از آن هم هرگز ندیده بود. و آن وجه مقدار کفایت سفرشان بود که در نظر داشتند.

 

داستانهای شگفت انگیز از صدقه و فواید آن

معصومه بیگم آزرمی

بازدیدها: 232

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

پنج × 4 =

فهرست