بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی

عجل الله تعالی فرجه الشریف

« سیّد جزایری» در کتاب  انوار النعمانیه می گوید: یکی از بزرگان گفت: بر بالین محتضری از ثروتمندان بودم. موقعی که جان دادنش نزدیک شد و آثار مرگ در سیمای او ظاهر گردید، تصمیم گرفتم که « دعای عدیله» برایش بخوانم. در ضمن چون می خواستم خدمتی به او کرده باشم، حقّ ثلثی به او پیشنهاد کرده و گفتم: رفیق! آن یک صد هزار تومانی که مال توست و در فلان محل قرار دارد را چه کنیم؟ منظورم این بود که در چه مواردی می خواهی از آن پول به عنوان ثلث مصرف نمائیم. او از ته گلو گفت: این پول را گذاشته ام برای موقع گرفتاری ام. من زن دارم، بچّه دارم، پیری دارم. آنقدر گفت تا نفسش قطع شد و مُرد. ( آخر یک عمر با این خیال پول جمع کرده بود، موقع مرگ هم همین خیال را داشت. پناه بر خدا، هر که از خدا دور شد، شعورش هم کم می شود، باهوش کسی است که به یاد خدا باشد.

منابع: 

داستانهایی از معاد-دستغیب، ص۱۹۶

بازدیدها: 95

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

چهارده − یک =