بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباصالح المهدی

عجل الله تعالی فرجک الشریف

 

نقل شده است ک در زمان امام زین العابدین علیه السلام مرد عربی، چند کیسه زر در مکه معظمه به شخص عالمی به نام عبدالطاهر خراسانی به عنوان امانت سپرد آن گاه سفر خود را آغاز نمود بعد از مدتی که از سفر برگشت برای گرفتن امانتش به خانه عبدالطاهر مراجعه کرد و کیسه زر خود را از آن ها طلب نمود خانواده او گفتند:
چند روز پیش ایشان وفات کرده اند در ضمن سفارش و وصیتی هم به ما ننموده است و ما هیچ گونه اطلاعی از این قضیه نداریم چون که مرگ او ناگهانی روی داد لذا شخص عربی که امانت خود را به دست او داده بود از سخنان بازماندگانش نتیجه ای دریافت نکرد، مات و مبهوت ماند که چه کند، ناچار با راهنمایی گروهی خیراندیش به مدینه طیبه به محضر مبارک امام زین العابدین علیه السلام شرفیاب شد. جریان پیش آمده را به عرض آن حضرت رسانید سپس آن امام چنین فرمودند:
که باید به مکه بروی هنگامی که به آن جا رسیدی حتما روز پنج شنبه روزه بگیری و در وقت افطار کنار چاه زمزم تشریف می بری و با صدای بلند او را مخاطب قرار می دهی و می گویی: ایهاالعالم الشیخ عبدالطاهر؛ ای جناب شیخ عبدالطاهر! اگر در آن جا باشد جوابت را خواهد داد و مشکل امانتت حل خواهد شد و اما در این جا اگر جواب نشنیدی باید بروی در صحرای یمن در وادی برهوت، در آن جا چاهی است به نام حضر موت سه شنبه روزه می گیری ودر وقت افطار کنار چاه حضر موت او را با صدای بلند صدا می زنی حتما جواب شما را خواهد داد، مرد عرب از محضر امام سجاد علیه السلام بیرون رفت همان طوری که آن حضرت او را راهنمایی نموده بود اول برنامه خود را در مکه پیاده کرد نتیجه ای نگرفت عازم یمن گردید و برنامه خود را در آن جا پیاده کرد در اولین مرحله صدای عبدالطاهر را بلند شنید لذا به فرموده آن حضرت علیه السلام به هدف خود نائل گردید و آن مرد عالم فاضل را در عالم برهوت یمن پیدا کرد و از او سؤال مکان کیسه زر خود نمود و به عبدالطاهر گفت:
تمام مردم به تقوا و ایمان شما اعتقاد داشتند چه باعث شده است که در این مکان ناخوش آیند منتقل گشته اید:
آن گاه شیخ عبدالطاهر به قدرت پروردگار عالم به سخن درآمد و جواب داد و گفت: بنده به علت سه چیز اهل دوزخ شده ام:
اولین ایرادی که از من گرفتند به من گفتند: حق همسایگی را انجام ندادی، دوم به من گفتند که صله ارحام را تعطیل کردی سوم، به من گفتند که یک ریال زکوه خود را به غیر مستحق دادی.
عبدالطاهر بعد از بیان این مطالب از مرد عرب درخواست کمک و یاری کرد تا این که هر چه زودتر با تماس به بازماندگانش بتواند از عذاب دردناک الهی نجات پیدا کند.
آن گاه مرد عرب هم این زحمت را پذیرفت عبدالطاهر آدرس و نشانه کیسه زر را دقیقا به او داد، مرد عرب خود را به مکه رسانید و جریان پیش آمده را مشروحا برای بازماندگانش توضیح داد طبق نشانه ای که مرد عرب گرفته بود، امانت خود را از آن ها دریافت نمود و خانواده عبدالطاهر هم سریعا نسبت به آن سه مشکل اقدام لازم را به عمل آوردند سپس برای اطمینان بیشتر مرد عرب مانند گذشته روز پنج شنبه را روزه گرفت و در وقت افطار کناه چاه زمزم عبدالطاهر را مخاطب قرار داد او جواب داد و از زحمات آن مرد عرب قدردانی کرد و او را دعا کرد که مرا از وادی برهوت نجات دادی.
پس ای برادر مسلمان مواظب باش که حقوق مردم را رعایت کنی خصوصا همسایه و صله ارحام و حقوق فقرا مانند زکوه را در نزد خودت نگه نداری و به مستمندان حقیقی و واقعی برسانی.

 

داستانهای شگفت انگیز از صدقه و فواید آن

نویسنده : معصومه بیگم آزرمی

بازدیدها: 91

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

4 + 10 =