بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباصالح المهدی
عجل الله تعالی فرجک الشریف
در روزگاران گذشته اهالى بلخ ، در اثر ندادن مالیات ، مورد غضب خلیفه وقت فرار گرفتند و خلیفه تصمیم گرفت آنان را مجازات نماید.
از این رو فرماندارى جدید، به شهر بلخ منصوب کرد و دستور داد: هرگونه که شده از مردم مالیات بستاند و در این راه از هیچ ظلم و زورى فروگذار نکند.
فرماندار جدید به همراه خانواده اش به بلخ رفت و دستور خلیفه را براى مردم بیان کرد.
مردم که وضع را چنین دیدند به فکر چاره افتادند و تصمیم گرفتند ماجرا را، با همسر فرماندار جدید که ، زنى نیکوکار و با ایمان بود، در میان بگذارند.
همسر فرماندار بلخ که ، مردم تهیدست و پابرهنه بلخ را مشاهده کرد و سخنان شان را شنید، بسیار متاءثر گشت و پیراهن گرانبهایش که به جواهرات آراسته بود و در برخى عروسى ها مى پوشید و قیمتش خیلى بیشتر از مالیات مى شد، به شوهرش داد و گفت :
این پیراهن را به جاى مالیات مردم بلخ ، نزد خلیفه بفرست .
خلیفه ، چون پیراهن را مشاهده کرد و ماجرا را شنید از نیکوکارى زن ، بسیار خوشش آمد.
از این رو پیراهن را به زن برگرداند و دستور داد تا هیچ مالیاتى از مردم بلخ گرفته نشود.
مدتى بعد، فرماندار، پیراهن را به زن خود برگردانید، و گفت : که خلیفه خیرخواهى تو را تحسین کرده است .
زن از شوهر پرسید: آیا خلیفه پیراهن مرا دید؟
شوهر پاسخ داد: بلى .
زن گفت : چون بر پیراهن من ، نامحرمى نظر کرده است ، دیگر آن را نمى پوشم و بهایش را اختصاص به ساختن یک مسجد مى دهم .
پیراهن ، فروخته شد و با دو سوم پولش مسجدى بنا شد.
یک سوم پول را هم در یکى از ستونهاى مسجد پنهان کردند تا هر وقت مسجد احتیاج داشت آن را به مصرف برسانند.
- فضیلت زنان ، دکتر رجبعلى مظلومى ، ص ۴۱-۴۰٫
معصومه بیگم آزرمى ،کتاب داستانهاى شگفت انگیز از صدقه و فواید آن
بازدیدها: 74