امام صادق علیه السلام همانند پدران بزرگوارش، با این که اموال زیادى در اختیار نداشت، به مقدار میسور، به فقرا و تهى دستان و قرض‏داران، احسان و انفاق مى‏کرد. از باب نمونه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
هشام بن سالم گفته است: «عادت امام صادق علیه السلام این بود که در تاریکى شب، انبانى را بر دوش مى‏گرفت که نان و گوشت و پول در آن بود و به منزل تهى دستان مدینه مى‏رفت و آن‏ها را میان آنان تقسیم مى‏کرد، در حالى که او را نمى‏شناختند. بعد از وفات امام صادق علیه السلام متوجه شدند که احسان کننده او بوده است.» «۱»

معلى بن خنیس گفته است: در یک شب بارانى، امام صادق علیه السلام را دیدم که به سوى سایبان بنى ساعده در حرکت بود. من از دور، او را همراهى کردم، ناگهان چیزى که بر دوش داشت بر زمین افتاد، امام فرمود:
«بسم اللّه، اللّهم ردّه علینا!»
نزدیک رفتم و سلام کردم. پس از جواب سلام، فرمود: «اى معلى! سعى کن آن چه را بر زمین افتاده به من باز گردانى».
من در تاریکى شب جست و جو کردم. مقدارى نان بود که پراکنده شده بود، و انبانى را نیز پیدا کردم، عرض کردم: «اجازه بدهید من این‏ها را براى شما حمل کنم.» فرمود: «نه، من سزاوار ترم، ولى تو همراه من باش».
با هم رفتیم تا به سایبان بنى ساعده رسیدیم. گروهى از فقرا در آن جا خفته بودند. حضرت، براى هر یک از آنان، یک قرص یا دو قرص نان گذاشت تا به آخر رسیدیم. در برگشتن عرض کردم: «یابن رسول اللّه! آیا اینان حق را شناخته‏اند؟» فرمود: «اگر حق را مى‏شناختند با آنان مواسات مى‏کردیم حتى در نمک». «۲»
هارون بن عیسى گفته است: امام صادق علیه السلام به فرزندش محمد فرمود:
«چه مبلغ مال نزد تو باقى مانده؟» عرض کرد: «چهل دینار» فرمود: «آن‏ها را بین فقرا تقسیم کن.» عرض کرد: «آن وقت دیگر چیزى براى خودمان نداریم!» فرمود: «این مبلغ را صدقه بده. خدا جایش را پر مى‏کند. آیا نمى‏دانى که صدقه کلید روزى است.»
محمد، طبق دستور پدر، اموال موجود را صدقه داد. طولى نکشید مبلغ‏ چهار هزار دینار از جایى براى حضرت رسید. پس فرمود: «پسرم! ما، چهل دینار در راه خدا دادیم، خدا، در عوض، چهار هزار دینار براى ما رسانید.» «۳»
هیاج بن بسطام گفته است: «گاهى امام صادق علیه السلام هر چه داشت انفاق مى‏کرد به گونه‏اى که حتى براى عیالش چیزى باقى نمى‏ماند.» «۴»
مفضّل بن قیس گفته است: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، مشکلاتم را در میان گذاشتم و تقاضاى دعا کردم. امام علیه السلام به کنیز خود فرمود: «کیسه‏اى را که ابو جعفر براى ما فرستاده بیاور.» کنیز کیسه را حاضر کرد. آن گاه به من فرمود:
«در این کیسه، چهار صد دینار هست. در رفع مشکلات خود صرف کن.» عرض کردم: «یابن رسول الله! قصد من این نبود، بلکه مى‏خواستم درباره‏ام دعا کنى.» فرمود: «البته دعا هم مى‏کنم، ولى همه مشکلات خود را به مردم خبر نده، زیرا نزد آنان کوچک مى‏شوى». «۵»
مرد تهیدستى از امام صادق علیه السلام کمک خواست، حضرت به غلام خود فرمود: «چه قدر پول نزد تو موجود است؟» عرض کرد: «چهار صد درهم» فرمود: «این پول را به این مرد بده.» غلام، مجموع چهار صد درهم را به مرد فقیر داد. او پول را گرفت و تشکر کرد و رفت. امام به غلام خود فرمود: «او را برگردان.» غلام عرض کرد: «شما عطاى خود را کردى، دیگر براى چه برگردد؟» فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «بهترین صدقه، آن است که فقیر بى‏نیاز شود و ما او را بى نیاز نکردیم.» آن گاه انگشتر خود را به مرد فقیر داد و فرمود: «ارزش انگشتر ده هزار درهم است. هر گاه محتاج شدى، آن را بفروش و در زندگى صرف کن.» «۶»
عمر بن یزید گفته است: مردى، نزد امام صادق علیه السلام عرض حاجت و تقاضاى کمک کرد. حضرت به او فرمود: «اکنون چیزى ندارم به تو بدهم.
صبر کن. اجناسى براى من مى‏آورند، مى‏فروشم و پولش را به تو مى‏دهم، ان شاءاللّه».
عرض کرد: «به من وعده بده.» فرمود: «چه گونه به چیزى وعده بدهم که یقین به حصول آن ندارم.» «۷»
ولید بن صبیح گفته است: مردى خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: «معلّى بن خنیس، مبلغى به من بدهکار است و حق مرا تضییع کرده است.»
حضرت فرمود: «حق تو را قاتل معلّى تضییع کرده است. اگر زنده بود، مى‏پرداخت.» آن گاه به ولید فرمود: «قرض معلى را ادا کن. من مى‏خواهم معلى آرامش داشته باشد. گر چه آرام هست.» «۸»
ابو حنیفه، شتربان حاجیان گفته است: من و باجناق خودم، بر سر میراث در حال نزاع بودیم. در همین حال، مفضّل بر ما عبور کرد. ساعتى توقف کرد و گفت: «منزل من بیایید. وقتى به منزل او رفتیم بین ما به مبلغ چهار صد درهم، مصالحه کرد. خودش هم آن مبلغ را به ما پرداخت و گفت: این پول از مال‏ شخصى من نیست، بلکه از مال امام صادق علیه السلام است. به من فرموده: «هر گاه در بین اصحاب نزاعى به وجود آمد، با اموال من در میان آنان صلح برقرار ساز.» «۹»
فضل بن ابى قره گفته است: حضرت امام صادق علیه السلام کیسه‏هایى از دینار را به شخصى داد و فرمود: «این‏ها را به خانه فلان شخص و فلان شخص- از خویشان امام- ببر، به آنان بده و بگو از عراق براى شما فرستاده‏اند.»
او نیز طبق دستور امام پول‏ها را میان آن افراد تقسیم کرد. پول را مى‏گرفتند و مى‏گفتند: «خدا به تو جزاى خیر بدهد، اما خدا بین ما و جعفر حکم کند که توجهى به ما ندارد.»
وقتى فرستاده برگشت و سخن آنان را براى حضرت نقل کرد، به سجده افتاد و گفت: «پروردگارا! مرا در برابر فرزندان پدرم متواضع گردان.» «۱۰»
راوى گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: «یابن رسول اللّه! شنیده‏ام شما در محصول «عین زیاد» کار مخصوصى را انجام مى‏دهید.
دوست دارم آن را از خود شما بشنوم.» فرمود: «بله، دستور داده‏ام هنگامى که محصول باغ به ثمر رسد، شکافى در دیوار ایجاد کنند تا هر کس میل داشت، وارد باغ شود و از میوه‏هاى آن بخورد. علاوه، دستور داده‏ام هر روز ده ظرف بزرگ پر از میوه آماده سازند، که هر ظرفى براى خوردن ده نفر کفایت مى‏کند.
ده نفر ده نفر مى‏آیند و مى‏خورند و بیرون مى‏روند. براى هر یک از افراد، به مقدار یک مد (ده سیر) خرما مى‏گذارند. علاوه، براى تمام همسایگان باغ که‏ افراد سال‏خورده، کودک، مریض یا زن هستند و قدرت حضور ندارند، یک مد خرما مى‏فرستم. وقتى مزد کارگران و تقویم کنندگان و وکلا و سایران را از آن میوه‏ها پرداخت کردم، باقى‏مانده را به مدینه حمل مى‏کنم و مقدارى از آن را بین خانواده‏ها و نیازمندان، به مقدار دو بار یا سه بار یا کم یا زیادتر، به اندازه نیاز آنان تقسیم مى‏کنم. بعد از همه این‏ها، چهار صد دینار براى خودم باقى مى‏ماند. در صورتى که مجموع باغ چهار هزار دینار بوده است». «۱۱»

 


 

پی نوشت:

(۱). بحارالأنوار، ص ۳۸٫
(۲). همان، ص ۲۰٫
(۳). همان، ص ۳۸٫
(۴). بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۲۳ و تذکره الخواص، ص ۳۴۲٫
(۵). بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۳۴٫
(۶). همان، ص ۶۱٫
(۷). همان، ص ۵۸٫
(۸). همان، ص ۳۳۷٫
(۹). بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۵۷ و مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۲۹۵٫
(۱۰). بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۶۰٫
(۱۱). بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۵۷ و مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۲۹۵٫

منابع:

امینى، ابراهیم‏،امامت و امامان علیهم السلام، ص: ۲۵۵

بازدیدها: 95

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

14 + سه =

فهرست